La Peregrina: معروف ترین مروارید جهان
بهار 1969 بود و الیزابت تیلور در آپارتمان طبقه بالای کاخ سزار در لاس وگاس در وحشت کور بود. محبوب ترین جواهرات او یک مروارید طبیعی به طول 25.5 میلی متر (1 اینچ) قطره ای شکل که همسرش ریچارد برتون اخیراً برای آن هزینه زیادی کرده بود، ناپدید شده بود. مروارید مورد بحث، معروف به La Peregrina یکی از مشهورترین مرواریدها در تاریخ جهان بود که به دلیل اندازه، شکل عالی و منشأ چشمگیرش ارزشمند بود. قبل از مالکیت تیلور، لاپرگرینا متعلق به برخی از قدرتمندترین سلسله های تاریخ اروپا بود و در پرتره های هنرمندانی از جمله پیتر پل روبنس و دیگو ولاسکز ظاهر شده بود. تیلور روی دستها و زانوهایش بود و هر اینچ از فرش را جستجو می کرد اما هیچ فایدهای نداشت. سپس متوجه شد که یکی از سگهای پکینیز خود در حال جویدن چیزی است.
او در کتاب خود به نام رابطه عشقی من با جواهرات نوشت: "من فقط به طور اتفاقی دهان توله سگ را باز کردم" و در دهان او کامل ترین مروارید جهان را دیدم.
داستان زندگی زیبای لاپرگرینا، دری را به روی نقش مهمی که مرواریدها در فرهنگ بشری به عنوان نشانههای زیبایی، قدرت و ثروت ایفا کردهاند باز میکند. عکس های الیزابت تیلور اغلب اشتیاق او را به مرواریدهای طبیعی نشان می دهد. آن ها در دهه های 1950 و 1960 مترادف با زرق و برق و شهرت شدند. زنانی مانند کوکو شانل، جکی کندی و مرلین مونرو، اشراف مشهور قرن بیستم، همواره نشانه هایی از علاقۀ خود به مروارید را نمایش می دادند.
اما اهمیت فرهنگی مروارید به تاریخ بسیار دور برمیگردد: اعتقاد بر این است که اولین شواهد شکار مروارید از 5000 سال قبل از میلاد در مکانهای مختلف در سواحل اقیانوس هند آمده است. وسواس نسبت به آنها منجر به شکل گیری برخی از قدیمی ترین شبکه های تجاری جهان شد که مراکز مرواریدسازی در سواحل هند، سریلانکا، خلیج فارس و دریای سرخ را با شهرهای جهان باستان پیوند می داد. آنها نماد آفرودیت، الهه عشق یونانی بودند که اعتقاد بر این بود که از دریا متولد شده است. او اغلب در حال بیرون آمدن از صدف یا گوشوارههای مروارید در هنر رومی، مانند نقاشیهای دیواری پمپئی که مربوط به قرن اول پس از میلاد است، نشان داده میشود. یک جفت مروارید و زیبایی ایده آل در اوایل تاریخ هنر شکل گرفت.
رومی ها به ویژه در مورد مروارید متعصب بودند. در قرن اول قبل از میلاد، پلینی بزرگ توضیح داد که چگونه "بالاترین رتبه همه چیزهای قیمتی در اختیار مروارید است". پرترههای خارقالعاده تدفین از حوض فیوم در مصر روم، نمونهای از وسواس گردنبند و گوشوارههای مروارید است، حتی اگر صاحبان اصلی آنهایی که از نقره و شیشه ساخته شده بودند، داشته باشند. آنهایی که واقعی بودند به قدری ارزشمند بودند که به گفته سوتونیوس، یک ژنرال رومی در قرن اول پس از میلاد، میتوانست با فروختن تنها یکی از مرواریدهای مادرش، یک لشکرکشی نظامی را تامین کند. سوتونیوس همچنین ادعا کرد که حمله رومیان به بریتانیا از قول مکانهای مروارید در رودخانههای کشور بربر الهام گرفته شده است.
ثروت، زیبایی و خلوص معنوی: اینها همه ویژگی های مرتبط با مروارید La Peregrina بودند. بزرگترین نمونه ای که تاکنون دیده شده است و در خلیج پاناما در اواخر دهۀ 1500 میلادی کشف شده است. این واقعیت که فوراً به فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا فرستاده شد، گویای ژئوپلیتیک جهانی در دوره رنسانس است و به ارتباط دیگری که مرواریدها در هنر دارند اشاره می کند.
فتح و استعمار بخش هایی از دنیای جدید توسط اسپانیا با اکتشافات کریستف کلمب در اواخر دهه 1400 میلادی آغاز شد. در واقع، اولین کشف مهمی که او در این سرزمین های جدید انجام داد، محموله ای از مرواریدهای چشمگیر بود. با تکرار انگیزه رومیان برای توسعه به بریتانیا، اسپانیایی ها تشویق شدند تا به استعمار کامل متعهد شوند زیرا آمریکا ظاهراً گنجینه ای از مروارید بود. بنابراین، وقتی پرترهای از یک رومی را میبینید که مروارید پوشیده است درست مانند زمانی که La Peregrina را در پرترههای متعدد خانواده سلطنتی اسپانیا که مالک آن بودند میبینید، آن ها فقط زیبایی یا خلوص را نشان نمیدهند. آن ها همچنین نماد مستعمرات عجیب و غریب، پولساز و قدرت غیرقابل اندازه گیری به دست آمده از طریق امپریالیسم هستند.
در پرترههای کروز، ولاسکز و روبنس، زنان همگی نسبتاً سفت، رسمی و غیرقابل بیان به نظر میرسند. این به دلیل محدودیتهایی است که برای پرترههای سلطنتی در دربار اسپانیا در نظر گرفته شده بود - نظارهگر باید خود را به مجموعهای از ژستهای محدود عادت می داد و اجازه لبخند زدن نداشت. اشیایی، مانند La Peregrina باید کارهای سنگین را انجام می دادند، که نمادی از شکوه و فضیلت زنان در این پرتره ها بود.
مشهورترین مروارید تاریخ هنر بدون شک، همان مرواریدی است که در دختر ورمیر با گوشواره مروارید (حدود 1665) استفاده شده است که تقریباً به اندازه لاپرگرینا است. با این حال، غیرممکن بود که ورمیر فقیر بتواند حتی از راه دور به مرواریدی به بزرگی آن دسترسی پیدا کند. بنابراین مروارید او باید کاملاً خیالی باشد یا مروارید جعلی ساخته شده از شیشه لاک زده باشد. ورمیر مرواریدها را در تعداد زیادی از نقاشیهای خود گنجاند، معمولاً به نشانۀ ثروت و موقعیت اما گاهی اوقات زیرمطلب مذهبی وجود داشت، مانند تمثیل ایمان کاتولیک او (حدود 1670) که در آن مرواریدها اشاره به خلوص مقدس هستند. موضوعی که در قلب هنرمندی که یک کاتولیک در کشوری با اکثریت پروتستان بود، مورد علاقه بود.
لاپرگرینا تا اوایل دهه 1800 میلادی در اختیار خانواده سلطنتی اسپانیا باقی ماند. در سال 1808 ناپلئون به کشور حمله کرد و برادرش جوزف بناپارت را بر تخت سلطنت نشاند. هنگامی که فرانسوی ها در سال 1813 از اسپانیا بیرون رانده شدند، جوزف، مروارید را با خود به فرانسه آورد و به خواهر شوهرش Hortense de Beauharnais داد. سپس به پسرش چارلز لوئی ناپلئون بناپارت، ناپلئون سوم آینده، رئیس جمهور و امپراتور فرانسه در اواسط دهه 1800 به ارث رسید.
هنگامی که ناپلئون سوم، نیاز به تقویت مالی داشت، آن را به جیمز همیلتون انگلیسی، دوک آبرکورن فروخت. همسر همیلتون، لوئیزا، طبق گزارشها از همان وحشت الیزابت تیلور رنج میبرد و چندین بار در حین فعالیتهای اجتماعی از جمله یک بار بین بالشتکهای روی مبل در کاخ باکینگهام، La Peregrina را اشتباه قرار داد. تا زمانی که در سال 1969 توسط ریچارد برتون در حراجی به قیمت 37000 دلار خریداری شد و در اختیار دوک های آبرکورن باقی ماند.
پس از بازیابی آن از دهان پکینیز، خود به یکی از دارایی های ارزشمند الیزابت تیلور تبدیل شد. قرار بود La Peregrina بار دیگر با ظاهر شدن بر گردن تیلور در عکسها و فیلمهای نمادین مختلف از جمله Anne of the Thousand Days (1969) در فرهنگ بصری جاودانه شود. در دسامبر 2011 پس از مرگ تیلور، در حراجی به قیمت 11.8 میلیون دلار (8.4 میلیون پوند) به یک خریدار ناشناس فروخته شد.
به طور متوسط، تنها یک صدف از هر 10000 صدف، مرواریدی با ارزش متوسط تولید می کند. شانس تولید مرواریدی در مقیاس و بی عیب و نقصی La Peregrina نیز کاملاً غیرقابل محاسبه است. نام آن به معنای «سرگردان» است که از بستر صدفهای خلیج پاناما به دست آمده و یادآور معنای مروارید برای افراد مختلف است. در طول زمان مرواریدها فقط یک زینت نیستند. آن ها همچنین درباره امپریالیسم، قدرت، ثروت، خلوص معنوی و درک ما از زیبایی نهایی با ما صحبت می کنند.